مسابقه اسب دوانی

ساخت وبلاگ

به روزی یه مرده نشسته بود و داشت روزنامه اش رو می خوند

كه زنش یهو ماهی تابه رو می كوبه سرش.

مرده میگه: برا چی این كارو كردی؟

زنش جواب میده: به خاطر این زدمت كه تو جیب شلوارت یه تیكه كاغذ پیدا كردم

كه توش اسم جنى (یه دختر) نوشته شده بود …

مرده میگه : وقتی هفته پیش برای تماشای مسابقه اسب دوانی رفته بودم

اسبی كه روش شرط بندی كردم اسمش جنی بود.

زنش معذرت خواهی می کنه و میره به کارای خونه برسه.

سه روز بعدش مرد داشت تلویزین تماشا می كرد كه زنش این بار با یه قابلمه ی بزرگتر كوبید

رو سر مرده که تقریبا بیهوش شد.

وقتی به خودش اومد پرسید این بار برا چی منو زدی زنش جواب داد: آخه اسبت زنگ زده بود.

 
اشعار وحکایات زیبا...
ما را در سایت اشعار وحکایات زیبا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : سلیمان رحیمی soleyman بازدید : 55 تاريخ : سه شنبه 4 / 9 ساعت: 12:21