عشق

ساخت وبلاگ

روزي شخصي در حال نماز خواندن در راهي بود

 

و مجنون بدون اين که متوجه شود از بين او و مهرش عبور کرد

 

مرد نمازش را قطع کرد و داد زد: هي چرا بين من و خدايم فاصله انداختي

 

مجنون به خود آمد و گفت : من که عاشق ليلي هستم تو را نديدم

 

تو که عاشق خداي ليلي هستي چگونه ديدي که من بين تو و خدايت

 

فاصله انداختم

 
اشعار وحکایات زیبا...
ما را در سایت اشعار وحکایات زیبا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : سلیمان رحیمی soleyman بازدید : 157 تاريخ : سه شنبه 4 / 9 ساعت: 12:22